پارساپارسا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره
مامان پريسامامان پريسا، تا این لحظه: 35 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره
بابا رسولبابا رسول، تا این لحظه: 41 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

پارسا دردونه ی مامان و بابایی

مامان جون مهربون...

مامان جونت(مامان مامانى)هر سال زمستون برات كلى لباس ميبافه امسال هم با اينكه از سال پيش لباسات مونده بود بازم مامان جونى زحمت كشيد و برات لباس هاى جديد بافت عزيزم اين از همه بيشتر بهت مياد اينم يكى ديگه اين كلاه ها هم مثل همن ولى رنگاشون فرق ميكنه   قربون دستاى هنرمند مامان جونت بشم كه اين همه ما رو دوست داره و برامون زحمت ميكشه ايشاله كه هميشه سايه ى مهربونش بالاى سرمون و دعاى خيرش دنبالمون باشه ...
28 آبان 1393

من خدايى دارم...

  حال  خوبی ست…. گلــ ــی را دیدن ونچیدن از باغ قامت گـــ ــــل نشکستن زیباست و رها بودن آواز قناری در باغ عطر گــ ــــل را تنها… در تن زنده ی هر باغچه ای بوییدن حال خوبی ست … نسوزاندن دل رسم دلدادگی و دلداری قدر این موهبت عشـــ ♥ ـــق بجا آوردن عشــق معشوق طلب کردن و عاشـــــق ماندن حال خوبی ست خـدا را دیدن! پشت راز گــ ـــل سرخ در پس بغض گره خورده ی ابــــر سمت آرامش رودی جاری خواندن نامه ی زیبای خدا برتن سوره سروی سر سبز حال خوبی ست…. شنیدن با عشــ ♥ ـــق درک معنای سکوتـــــ...
20 آبان 1393

گشت و گذار در باغ وحش

جمعه با بابايى تصميم گرفتيم كه تو رو ببريم باغ وحش براى همين ناهار رو كه خورديم از خونه در اومديم تو هم كه وقتى فهميدى حسابى ذوق كردى ...... آخه خيلى وقت بود كه باغ وحش نرفته بوديم چون كه مامانى اصلا باغ وحش رو دوست نداره...... از ديدن حيوناى بى گناهى كه به خاطر تفريح ما توى يه قفس تنگ و نامناسب زندونى شدن حالم بد ميشه كاشكى حالا كه ميخوان از حيونا نگهدارى كنن توى يه شرايطى نگهشون دارن كه راحت باشن بتونن زندگى كنن.... واى كه بعضى از ما آدما به خودمون اجازه ميديم كه چه كارا كنيم....   حالا بريم سراغ عكساى شما گل پسر كه حسابى از ديدن حيوناى ناز كيف ميكردى اين ميمونه خيلى با مزه بود براى جلب توجه...
18 آبان 1393

پارسا در عزادارى امام حسين(ع)

محرم امسال هم تموم شد ده روز عزادارى ، سينه زنى، نوحه خونى..... بعضى ها از ته دل بعضى ها به ظاهر ، بعضى ها از سر بيكارى بعضى ها از سر ناچارى،بعضى ها حاجت روا خيلى ها هنوز منتظر امسال هم گذشت و ما هنوز منتظريم ،منتظر و اميدوار.... همه ى آرزوم اينه كه تو سال بعد بتونى........ هنوز هم كه محرم شروع ميشه ياد اون شب و اون خواب مى افتم ،خوابى كه چند روز قبل از به دنيا اومدن تو ديدم..... مامان جونت(مامان بابايى)مثل هر سال تو دهه محرم مراسم روضه خونى داشت تو اون موقع توى دل مامانى بودى ولى كم مونده بود تا بياى پيشم چند روز آخر روضه مامان جونت گهواره حضرت على اصغر (ع) رو كه براى هييت سر كوچمون بود اورده بود خونه  تا روضه حض...
14 آبان 1393
1